کاندینسکی واسیلی (Kandinsky Wassily )
واسيلي كاندينسكي (Wassily Kandinsky )
این نقاش بزرگ روس در سال ۱۸۶۶ در مسکو دیده به جهان گشود. به گفتهی خودش از همان کودکی بهشدت مسحور زیباییهای نامحدود محیط اطراف، و رنگها و اشکال زیبا میشده است. با این حال در ابتدا تصمیم به تحصیل در رشتهی حقوق و اقتصاد در دانشگاه مسکو گرفت و در این حرفه بسیار موفق بود. تا این که در سی سالگی آن کار را رها کرد و به نقاشی رو آورد. در سال ۱۸۹۶ در مونیخ اقامت گزید و در آکادمی هنرهای زیبای مونیخ به تحصیل پرداخت. اوایل به دلیل تفاوت سنیای که با دیگر شاگردان داشت یادگیری برایش دشوار بود و بیشتر به تئوری و تحلیل نقاشی پرداخت که از آثار این دوراناش با کمال تاسف کمتر اثری باقیست. سالهای ابتدایی قرن بیستم را با کشیدن مناظر و خانههای رنگارنگی با فرمهای هندسی گذراند و در کارهایش کمتر رد پایی از شمایل انسان به چشم میخورد. در آثار این دورهی کاندینسکی میتوان ویژگیهای فوویسم را آشکارا دید. رنگها، گویای تجربیات هنرمند در ارتباط با سوژهی نقاشیشده است نه تشریح خود فضا. در چهل سالگی سفری را به دور اروپا آغاز کرد و پس از آن در شهر کوچکی ؟؟؟ سکنا گزید. تابلوی کوهستان آبی محصول این دوران است که تمایل او را به آبسترهی ناب بهخوبی آشکار کرد. دو ردیف درخت، یکی زرد و یکی قرمز کوههای آبی پسزمینه را در بر گرفتهاند و چند اسبسوار به سمت پایین قاب روانند. چهرهها، لباسها و زین و یراق اسبها هر کدام فقط یک لکهی رنگیاند و هیچ نشانهای از کوچکترین المانهای واقعگرا در نقاشی دیده نمیشود. کوهستان آبی نشان میدهد رنگ برای کاندینسکی به طور مستقل و کاملاً جدا از فرم معنی دارد. نقاشیهای این دوران ترکیب نامنتظم و عظیمی از رنگهای مختلفاند که دیگر به فرم محدود نیستند و آزادانه روی هم میلغزند و در هم میپراکنند و نیروی ماورای طبیعیشان را به رخ میکشند. از آن جا که موسیقی در ذات خودش هنری آبستره و انتزاعی است تاثیرش بر هنر آبستره نیز انکارناپذیر است. نقاشی آبستره نیز همچون موسیقی در پی تلاش برای ارجاع یا بازنمایی یک سوژهی بیرونی نیست بلکه هدفاش ایجاد تاثیری کاملاً درونی و بیان شفاف و بیواسطهی روح انسانی است. کاندینسکی گاه برای خاصتر کردن آثارش از المانهای موسیقایی بهره میبرد و بسیاری از کارهای خودانگیختهاش را «بداههنوازی» میخواند، در حالی که بر بسیاری از نقاشیهای طراحیشدهتر و پرجزئیاتترش نام «کمپوزیسیون» میگذاشت؛ اصطلاحی که مثل دعا در آثار او طنینانداز میشود. علاوه بر این، کاندینسکی به عنوان نظریهپرداز نقاشی تاثیر عمیقتر و محسوستری بر هنرمندان پس از خود داشت تا به عنوان یک نقاش صرف. در سال ۱۹۱۶، پس از آغاز جنگ جهانی اول به مسکو بازگشت. خودش را وقف اصلاحاتی در موزهها و آموزش نقاشی کرد که به موجب تغییرات سیاسی ایجاد شده بود. میخواست تحلیل فرم و رنگ را تعلیم بدهد. در طول این چند سال کمتر نقاشی کشید با این حال نتوانست جذب محیط هنری مسکو بشود و در ۱۹۲۱ همراه با زنی که به تازگی با او ازدواج کرده بود به آلمان برگشت. بلافاصله پس از ترک مسکو دولت شوروی رسماً همهی فرمهای هنر آبستره را با پیشفرض مضر بودن برای عقاید و ایدهآلهای سوسیالیسم، ممنوع اعلام کرد. ورود دوبارهی کاندینسکی به آلمان موجب آشنایی او با مدرسهی هنر و معماری بوهاس شد که تصمیم داشت در زمینهی گسترش هنر تجسمی و کاربردیتر کردن آن اقداماتی انجام بدهد. کاندینسکی در حین تدریس در این مدرسه به وسیلهی عناصر و مصالح جدید فرمی و روانشناختی، تئوریهای رنگاش را تکمیل کرد. عناصر هندسی بهخصوص دایره، نیمدایره، خطوط صاف و منحنی، و زاویه نقش بسیار مهمی در نقاشیها و تئوریهای این دوران کاندینسکی داشت. این دوره دورهی اوج خلاقیت او بود. در سال ۱۹۳۳ این مدرسه را نازیها در نهایت به دلایل سیاسی بستند و کاندینسکی پس از آن به پاریس رفت. در آنجا روزهای سختی را در انزوا گذراند زیرا نقاشی آبستره بهخصوص از نوع هندسیاش را کسی جدی نمیگرفت. سبک مد آن روزها امپرسیونیسم و کوبیسم بود. اتاق نشیمن آپارتمان کوچکاش را تبدیل به کارگاه نقاشی کرد. طرحهایش نرمتر و غیرهندسیتر شد اما همچنان بازتاب روح درونیاش بود. رنگهای اوریژینال استفاده میبرد و گاهی با رنگهایش شن مخلوط میکرد تا نقاشیها دانهدار به نظر برسند. این دوره در واقع شبیه سنتزی از نقاشیهای اولیهاش بود و دو تا از مشهورترین آثارش، کمپوزیسیونIV و کمپوزیسیون X، محصول همین دوره است. از آن جا که کاندینسکی آدمی مذهبی بود آثارش به لحاظ تماتیک به سمت موضوعات مذهبی مانند قیامت و مفهوم بازآمدن موعود متمایل میشد. تا جایی که در یکی از کتابهایش، نگرهی معنویت در هنر، گفت: «هنرمند پیغمبر است». او اعتقاد داشت هنرمند واقعی اثر هنری را به واسطهی نیاز درونیاش خلق میکند و چنین کسی در رأس مثلث پیشرفت قرار میگیرد. او میگوید این مثلث پیشرونده در آینده رسوخ میکند و به همین دلیل چیزی که در گذشته غریب یا ناپذیرفتنی جلوه میکرده امروزه عادی شده و هنر آوانگارد آینهی آینده است. کاندینسکی در روز ۱۳ دسامبر سال ۱۹۴۴ در سن ۷۸ سالگی درگذشت.